medical imagener دوستی داشتم با دلی بزرگ، قلبی مهربان، روحی پاک. عجب صبری داشت! چه تحملی داشت! از این زندگی... از این دنیا... چه بغضهایی که در گلو نگاه نداشته بود! چه اشکهایی که در خود فرو نریخته بود! همیشه می گفتمش: عجب صبری داری، کاش من هم ذره ای از صبر تو داشتم. تا اینکه یک روز دیدمش، گفتم فلانی چه خبر؟ دیدم سر بر شانه هایم گذاشتو های های گریه کرد... گفت: دگر طاقتم تمام شد. دلم از آدم ها خیلی گرفته...
نظرات شما عزیزان: منصوره
ساعت15:15---16 شهريور 1391
هرچه از دوست رسد نیکوست مصی وشقایق عزیزم...
مریم. مشهدی ام!
ساعت0:47---16 شهريور 1391
آی! قلبم گنجایش این همه چیز میز عاشقانه عارفانه نداره!!
elahiiiiiiiiiiii ghorbone ghalbe gonjishkit shaghayegh m.bahrami
ساعت18:19---15 شهريور 1391
mansore ye ruz az daste man injuri gerye mikoniپاسخ:oho0o0m masome bahat moafegham :))
shaghayegh
m.nazari
ساعت13:22---15 شهريور 1391
انگشتام یخ کرد.فقط اینو میتونم بنویسم: ...
پاسخ:az tahe delam arezo mikonam hishki be in roz nayofte amiiiiin shaghayegh
درباره وبلاگ به وبلاگ ما خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|