medical imagener

ایــن روزهـــا
همــه بــه مــن دلـتــنـــگــی هــدیــه مـی دهنــد
لطفـــا آتــش بــس اعــلام کــنید!
بــه خـــدا تمــــامـ شــددلـــــــــــم…!

 
 

 

شکسته ها نفرین هم ب کننـــــــــــــــــد ،
گیرا نیـــــــــــــ ست…!
نفــــــــــــــــرین ،
ته دل می خواهــــــــــد
دل شکسته هم که دیــــــــگر
ســـــــــر و ته نــــــــدارد…
 
 
خدایــــــــــــــــــا …

به حد کافی خیال بافتم …

و تنم کردم …

یه کم واقعیت شیرین …

لطفا …

 

من رفتم …

و تو  فقط گفتی برو به …!!!

مدت هاست که بی تابم

بی تاب بازگشت و کلام آخرت…

راستی…

به بسلامت بود یا به جهنم؟؟ 

 

 

 

این روزها زیــــــــادی ساکت شــــــــــده ام ،

نمی دانــــــم چـــــــرا حرفــــــــهایم،

به جـــــــــــــای گلو

از چشمهایم بیرون می آیند…

 
 

 



 



           
پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, :: 1:39
javad&shahab&shayan

مادر: پسرمون شام نخورده، خاک به سرم حتما معتاد شده

پدر: نه بابا، حتما بیرون یه چیزی با این دخترا کوفت کرده

و کسی ندانست كه من هیچ وقت بادمجون دوست نداشتم!..



           
پنج شنبه 29 شهريور 1391برچسب:, :: 23:56
javad&shahab&shayan


ف
قط تو ایرانه که وقتی راننده ی ماشین میخواد دنده عقب بره همه ی سر نشین های ماشین سرشونو به عقب برمیگردونن



           
پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, :: 1:9
javad&shahab&shayan


*موقع درس خوندن پرزهای موکت هم واسه آدم جذاب می شه. دوست داری ساعت ها بشینی بهشون نگاه کنی.



           
پنج شنبه 29 شهريور 1391برچسب:, :: 23:50
javad&shahab&shayan

تو را هیچگاه نمی توانم از زندگی ام پاک کنم چون تو پاک هستی می توانم تو را خط خطی کنم که آن وقت در زندان خط هایم برای همیشه ماندگار میشوی و وقتی که نیستی بی رنگی روزهایم را با مداد رنگی های یادت رنگ می زنم



           
جمعه 24 شهريور 1391برچسب:, :: 1:53
javad&shahab&shayan

استادی در شروع کلاس درس، لیوانی پر از آب به دست گرفت و آن را بالا گرفت که همه ببینند. بعد، از شاگردان پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟  شاگردان جواب دادند: " 50 گرم ، 100 گرم ، 150 گرم "
استاد گفت: من هم بدون وزن کردن، نمی دانم دقیقا وزنش چقدر است. اما سوال من این است: اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
شاگردان گفتند: هیچ اتفاقی نمی افتد.
استاد پرسید:
خوب، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم، چه اتفاقی می افتد؟
یکی از شاگردان گفت: دست تان کم کم درد میگیرد.
حق با توست. حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه؟
شاگرد دیگری گفت: دست تان بی حس می شود.
عضلات به شدت تحت فشار قرار میگیرند و فلج می شوند. و مطمئنا کارتان به بیمارستان خواهد کشید و همه شاگردان خندیدند.
استاد گفت: خیلی خوب است. ولی آیا در این مدت وزن لیوان تغییر کرده است ؟ 
شاگردان جواب دادند: نه 
پس چه چیز باعث درد و فشار روی عضلات می شود؟
در عوض من چه باید بکنم؟
شاگردان گیج شدند. یکی از آنها گفت: لیوان را زمین بگذارید.
استاد گفت: دقیقا مشکلات زندگی هم مثل همین است.
اگر آنها را چند دقیقه در ذهن تان نگه دارید اشکالی ندارد. 
اما اگر مدت طولانی تری به آنها فکر کنید، به درد خواهند آمد.
اگر بیشتر از آن نگه شان دارید، فلج تان می کنند و دیگر قادر به انجام کاری نخواهید بود.

فکر کردن به مشکلات زندگی مهم است، اما مهم تر آن است که در پایان هر روز و پیش از خواب، آنها را زمین بگذارید.
به این ترتیب تحت فشار قرار نمی گیرید و هر روز صبح سرحال و قوی بیدار می شوید و قادر خواهید بود از عهده هر مسئله و چالشی که برایتان پیش می آید، برآیید!
 



           
جمعه 24 شهريور 1391برچسب:, :: 1:19
javad&shahab&shayan

معلم عصبی دفتر رو روی میز كوبید و داد زد: سارا ...
دخترك خودش رو جمع و جور كرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم كشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟
معلم كه از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترك خیره شد و داد زد:
چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نكن ؟ هـــا؟! فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت كنم!
دخترك چونه ی لرزونش رو جمع كرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:
خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن...
اونوقت می شه مامانم رو بستری كنیم كه دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشك بخریم كه شب تا صبح گریه نكنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره كه من دفترهای داداشم رو پاك نكنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ...

معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ...
و كاسه اشك چشمش روی گونه خالی شد . . .



           
جمعه 24 شهريور 1391برچسب:, :: 1:13
javad&shahab&shayan



           
شنبه 18 شهريور 1391برچسب:, :: 19:2
javad&shahab&shayan

گذشت دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم
حالا یک بار از شهر می رویم
یک بار از دیار
یک بار از یاد
یک بار از دل
و یک بار از دست !

چه حرف بی ربطیست که مرد گریه نمی کند
گاهی آنقدر بغض داری که فقط باید مرد باشی
تا بتوانی گریه کنی !!!



           
شنبه 18 شهريور 1391برچسب:, :: 2:2
javad&shahab&shayan

امان از غرور، آن لحظه که اشک در چشمانت سنگینی می کند آن را پنهان می کند
امان از تنهایی، آن لحظه که دردی به سینه داری آن را در وجودت فرو می ریزد
امان از لبخند، آن لحظه که بغض به گلو داری آن را نمایان نمی کند
امان از صبر، آن لحظه که تمام می شود هر چقدر غرور داشته باشی، هر چقدر دردهایت را در پس لبخندت پنهان کرده باشی تو را از پای در می آورد.
 



           
شنبه 18 شهريور 1391برچسب:, :: 1:58
javad&shahab&shayan

جملات زیبای کارتون آن شرلی:

آنه!
تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت وقتی روشنی چشمهایت در پشت پرده های مه آلود اندوه، پنهان بود.
با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکیت از تنهایی معصومانه دستهایت.
آیا میدانی که در هجوم درد ها و غم هایت و در گیر و دار ملال آور دوران زندگیت حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود.


آنه!
اکنون آمده ام تا دستهایت را به پنجه طلایی خورشید دوستی بسپاری در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز درآیی و اینک آن شکفتن و سبز شدن در انتظار توست در انتظار توست.



           
شنبه 18 شهريور 1391برچسب:, :: 1:55
javad&shahab&shayan

«رابرت داینس زو» قهرمان مشهور ورزش گلف در آرژانتین، در یک مسابقه برنده و موفق شد مبلغ زیادی پول ببرد.
در پایان مراسم و پس از گرفتن جایزه، زنی بسوی او دوید و با تضرع و زاری از او خواست تا پولی به او بدهد، تا بتواند کودک بیمارش را از مرگ نجات دهد. زن گفت که هیچ پولی برای پرداخت هزینه درمان ندارد و اگر به او کمک نکند، کودکش از دست خواهد رفت.
قهرمان گلف درنگ نکرد و تمام پول را به زن داد.
هفته بعد، یکی از مقامات انجمن گلف به رابرت گفت: ساده لوح، خبر جالبی برایت دارم. آن زن اصلاً بچه مریضی نداشته که هیچ، حتی ازدواج هم نکرده است. آن زن به تو کلک زده است دوست من !!!
رابرت با خوشحالی جواب داد: خدا رو شکر، پس هیچ کودکی در حال مرگ نبوده، اینکه خیلی عالیه!!!



           
شنبه 18 شهريور 1391برچسب:, :: 1:39
javad&shahab&shayan

اسم قاشق را گذاشتی قطار....هواپیما....کشتی تا یک لقمه بیشتر بخورم!

یادت هست مادر؟

شدی خلبان، ملوان، لوکوموتیوران....، میگفتی بخور تا بزرگ بشی...

و من عادت کردم که هر چیزی را بدون اینکه دوست داشته باشم قورت بدهم

حتی بغض های نترکیده ام را......

sh vahedi



           
سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:, :: 3:3
javad&shahab&shayan

دوستی داشتم با دلی بزرگ، قلبی مهربان، روحی پاک.

 عجب صبری داشت! چه تحملی داشت! از این زندگی... از این دنیا...

چه بغضهایی که در گلو نگاه نداشته بود! چه اشکهایی که در خود فرو نریخته بود!

همیشه می گفتمش: عجب صبری داری، کاش من هم ذره ای از صبر تو داشتم.

تا اینکه یک روز دیدمش، گفتم فلانی چه خبر؟

دیدم سر بر شانه هایم گذاشتو های های گریه کرد...

گفت: دگر طاقتم تمام شد. دلم از آدم ها خیلی گرفته...


sh vahedi



           
سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:, :: 2:21
javad&shahab&shayan

و خداوند شب را مایه ی آسایش قرار داد تا دردهایمان را به خواب شب بسپاریم.


ولی ای کاش شب من فردایی نداشت!


 که دوباره از سنگینی دردم طلب شبی دیگر کنم...

sh vahedi



           
سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:, :: 2:5
javad&shahab&shayan

دلیل تنهاییم را تازه فهمیدم
وقتی محبت کردم و تنها شدم،
وقتی دوست داشتم و تنها ماندم...
 
دانستم;

باید تنها شد و تنها ماند تا خدا را فهمید

sh vahedi



           
سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:, :: 1:52
javad&shahab&shayan

ای دل! شدی سنگ صبوری برای همه.
همیشه شریک دردهایشان بودی و همنشین دل خرابشان..
همیشه لحظه های تنهایشان با تو تقسیم می شد و بغض های گلوگیرشان با گریه بر شانه های تو جاری می شد.  
ولی کاش می دانستند درد تو کمتر نیست، حال تو بهتر نیست..
کاش می توانستی فریاد زنی که تنهایی درد دارد و چه سخت است..
اما ملالی نیست!
شاید، شاید قسمتت این بود.
درد کشیده باشی تا بفهمی حال دلی را که درد امانش را بریده و بفهمی نگفته هایی را که پشت سنگینی یک بغض پنهان مانده.

 ********************

خدایا تنها مگذار دلی را که هیچکس دردش را نمی فهمد،
 چرا که خود می دانی چه سخت است تنهایی.

sh vahedi



           
سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:, :: 1:49
javad&shahab&shayan

ساعت ۳ شب بود که صدای تلفن، پسر را از خواب بیدار کرد.
پشت خط مادرش بود، پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟
مادر گفت: ۲۵ سال قبل در همین موقع، شب تو مرا از خواب بیدار کردی فقط خواستم بگویم تولدت مبارک.
پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد.
صبح سراغ مادرش رفت. وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمع نیمه سوخته یافت…
                            ولی مادر دیگر در این دنیا نبود...

sh vahedi



           
سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:, :: 1:45
javad&shahab&shayan

اگر سارقان شما را وادار کردند که از کارت عابر بانکتان پول بگیرند شما رمز

کارتتان را به صورت معکوس (یعنی از آخر به اول) وارد کنید مثلا اگر کلمه

عبور شما 1254 میباشد شما عدد 4521 را وارد کنید. با این کار عابر بانک

به شما پول میدهد ولی در عین حال دستگاه به صورت خودکار پلیس را در

جریان سرقت قرار میدهد. این قابلیتی است که تمام دستگاههای خودپرداز

دارند ولی اکثر مردم از آن بی خبرند.

sh vahedi



           
سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:, :: 1:26
javad&shahab&shayan

یکی به چشمش آمدکه یک خیک روغن روی آب شط دارد می رود.پرید توی آب که بگیردش.آب موج می زدو هی دور میشد.گفتند خب ولش کن.گفت من ول کرده ام، این ول نمی کند.نگو خرس بودنه خیک!

حالا حکایت شیطان است که گیرشما زبل ها افتاده است....بچه شیطان ها میگویند ولش کن خب،می گوید من ول می کنم این ناجنس ها ول نمی کنند....!

 

 

اگرسحرهمین طور که خواب بودی یکباره بیدارشدی، دیدی سحراست،مفت ازچنگ نده. همانطور توی رخت خواب بگوشکر.این شکر راهم شیرین بگو. این " ش " را ببین توی دهان چه شیرین است، قشنگ توی دهانت بگردان وبگو شکر.بعد اگرحالش را داشتی کاردیگری کنی،بلند شو...اگرنه، زورنکن! پتو را بکش روی سرت وبخواب.روزیت همان یک شکر بوده است!

f.s

 



           
سه شنبه 7 شهريور 1391برچسب:, :: 18:24
javad&shahab&shayan

گاهی باید بزرگی گناه کسی را به کوچکی دلش بخشید اما نباید بزرگی دل کسی را بخاطر یک اشتباه کوچک فراموش کرد

 

ممکن است همه چی در یک چشم بهم زدن بهم بریزد اما نگران نباش خدا پلک نمی زنه

 

گاهی اوقات آدم هایی که همدیگر را خیلی ذوست دارند اسنعداد عجیبی در بدبخت کردن هم دارند

 

گاهی وقتی کسی از زندگی تان می رود به شما لطف می کند او فضای خالی بجای میگذارد برای کسی که لیاقت آنجا بودن را داشته باشد

 

حداقل از کسی بت بسازید که ارزش پرستیدن داشته باشد

 

کاش غم وقصه هم قیمت داشت مجانیه لعنتی همه می خورند

sh vahedi



           
جمعه 3 شهريور 1391برچسب:, :: 22:58
javad&shahab&shayan

پسرک گرسنه اش می شود ، شتابان به طرف یخچال می رود

در یخچال را باز می کند

عرق شرم ...
بر پیشانی پدر می نشیند

پسرک این را می داند

دست می برد بطری آب را بر می دارد

... کمی آب در لیوان می ریزد
 
صدایش را بلند می کند ، " چقدر تشنه بودم "

پدر این را می داند پسر کوچولو اش چقدر بزرگ شده است ...
 
 
sh vahedi



           
جمعه 3 شهريور 1391برچسب:, :: 1:56
javad&shahab&shayan
به فرزندانمان در کودکى،وقت بیشترى براى عروسک بازى بدهیم ، تا وقتى بزرگ شدند ... با آدم ها نکنند!

  گاه در زندگی موقعیت هایی پیش می آید که انسان باید تاوان دعاهای مستجاب شده اش را بپردازد!

 

ما آدم ها موجودات عجیبی هستیم ، وقتی می گوییم : تنهایم بگذار! یعنی بیشتر از همیشه به وجودت احتیاج دارم!

در یک رابطه دو نفره ، وقتی دو نفر هیچ مشکلی با هم ندارند، حتما یکی از آن ها تمام حرفهای دلش را نمی گوید

sh vahedi

 

 



           
جمعه 3 شهريور 1391برچسب:, :: 1:7
javad&shahab&shayan

                             استاد ودانشجو
دانشجویی پس از آنكه در درس منطق نمره نیاورد، به استادش پیغام زد که: استاد،
شما واقعا چیزی در مورد موضوع این درس می دانید؟

استاد در جواب گفت: "بله حتما، در غیر اینصورت نمی توانستم یك استاد باشم

دانشجو در ادامه نوشت: "‌بسیار خوب، من مایلم از شما یك سوال بپرسم. اگر جواب
صحیح دادید، من نمره ام را قبول می كنم. در غیر اینصورت، از شما می خواهم به من
نمره ی قبولی بدهید.

استاد قبول كرد و دانشجو پرسید: آن چیست كه قانونی است ولی منطقی نیست،
منطقی است ولی قانونی نیست، و نه قانونی است و نه منطقی؟

استاد پس از تامل طولانی نتوانست جواب بدهد و مجبور شد نمره ی قبولی درس را
به دانشجو بدهد.

بعد از مدتی، استاد با شاگردش تلفنی تماس گرفت و جواب سوال را پرسید و شاگرد
بلافاصله جواب داد: "استاد شما 63 سال دارید و با یك خانم 30 ساله ازدواج كرده اید كه
البته قانونی است ولی منطقی نیست. همسر شما یك معشوق 25 ساله دارد كه
منطقی است ولی قانونی نیست؛ و این حقیقت كه شما به معشوق همسرتان نمره ی

قبولی دادید در صورتی كه باید آن درس را رد می شد نه قانونی است و نه منطقی. !
 

sh vahedi



           
جمعه 3 شهريور 1391برچسب:, :: 1:33
javad&shahab&shayan

درباره وبلاگ


به وبلاگ ما خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان medical imagener و آدرس medicalimagener.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 531
بازدید کل : 20410
تعداد مطالب : 82
تعداد نظرات : 291
تعداد آنلاین : 1